سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کارت سوخت بهتر است یا علم ؟

پنج شنبه 87/1/29 12:43 عصر| یا علی گفتیم و ... | نظر

 

یه روز یه بنده خدایی اومد به تیکه گفت : " ببینم فلانی ( منو میگه ها ) نکنه این متنایی که میخوایی برام بفرستی copy/paste از جایی باشه !!! بالاخره هر چی باشه ما حرفه ای هستیم و میفهمیم هااااا....( بابا حرفه ای) میخواستم یه سری متن تووووپ براش بفرستم که اگه صلاح دید یه جا چاپ کنه که ندادم .

آقا این جماعت اصلاً مراعات روح لطیف و حساس یه جوون رو نمیکنن . همچین با دسته ی هاونگ ( جوونای قدیمی مثل بنده ، به این وسیله ارادت خاصی دارن ) میزنن تو ذوقت که مخت آب روغن قاطی میکنه ، حالا بیا و درستش کن ، بعد بابام میگه چرا دانشگاه قبول نمیشی ، چرا سیگاری شدی ، چرا چشات لوچه ، چرا کف پات صافه ، چرا از سربازی معاف شدی ، چرا ... چرا ...

Eeee بابا ول کن دیگه ، گازش رو گرفتی داری میری !!! کدوم دانشگاه ؟ کدوم سیگار ؟ کدوم سربازی ؟ ... من که دانشگاهم چند ماهه تموم شده ، سیگارم که خیلی وقته ترک کردم ( از وقتی نت رو گذاشتم کنار ، طرف سیگارم نرفتم ، جاش دوستان لطف کردن یه سرگرمی بی ضرر بهم معرفی کردن به نام آدامس پان پراک !!! ) سربازی ام که ... الله اکبر ها ( اونایی که منو میشناسن میدونن این الله اکبر یعنی چی )

خلاصه اینکه یه شب تا صبح با خودم کلنجار رفتم که قضیه ی یک ساعت عقب جلو شدن ساعت بعد از سال تحویل رو واسه گلوله های خاکستری مغزم توجیه کنم ، آخر به این نتیجه رسیدم که بالا بری ، پایین بیایی ، بعد از اینکه کلی فرانسوی ها بهمون خندیدن ، علی دایی شد مربی تیم ملی . کسی ام نگفت کی داره این مسخره بازیا رو در میاره و کی اولین بار فکر کرد مرغ همسایه غازه ، عمو تو یعنی نمیدونی ستاره ی دنیا توی مملکت خودته ؟ ( بگذریم از گافای بزرگی که جدیداً همین جناب ستاره داد ) حتماً باید مایه ی ریش خندمون کنن تا بیدار شی ؟ یه ضرب المثلی میگفت : نون خشک خونت رو بخور اما منت کله پاچه ی همسایت رو نکش !!! ( البته من سندی واسه این ضرب المثل ندارما ، از خیر کله پاچه هم که نمیشه گذشت ، پس احتمالاً میتونید برید مهمون ناخونده بشید و اگر همسایه روی باز نشون نداد و سنگ روی یخ شدید ، اصلاً احساس سرخوردگی نکنید چون قبلاً هماهنگ شده !!! )

آقا دنیا همینه دیگه ، بقیه اختلاص میکنن و گردنشون چاق میشه ، چوبشو تو میخوری ..... این طرف کارمند بد بخت داره زیر بار قسط و قرض و قوله له میشه از اون طرف برو ساختمون ادارش رو ببین چه جوی  زیر پای کارکنانش راه انداختن و چه هزینه ای واسه سنگ فرش وزیر پسندش راه انداختن ، تازه واسه نماز خوندنت هم بهت حال دادن و یه سری فرش نفیس تدارک دیدن که وقتی نماز میخونی ، حس کنی تو عرش وایستادی و رفتی معراج ، ناهار خوریش هم که شده سفره خانه سنتی با این تفاوت که کافی شاپ رو هم میذاره تو جیبش . حالا از اون طرف ، کارمند قصه ی ما تازه میاد هضم کنه که اینا واسه تغییر روحیه و حال و هوا و مدرن شدنه ، از این طرف بعد یکی دو ماه ، میان میگن اینجا به درد نمیخوره ، دل جناب وزیر رو زده ، جل و پلاستون رو جمع کنین بریم یه ساختمون دیگه که پارکینگش طبقاتی باشه و ماشیناتون رو بتونید توش جا بدید ( همون ماشینایی که هنوز پول یه چرخش رو ندارین و هر روز از جلو نمایندگیش 10 دقیقه واسه آرامش روح تأمل میکنین )

جالب ترش میدونی چیه ؟ دولت هم که داره ظاهر قضیه و جیب آویزون و پر پول مدیرای رأس هرم و اختلاصای میلیاردی بعضی از همین مدیرا رو میبینه ، دستور میده از مواجب این وزارت خونه کم کنن و تمام مزایایی که همون کارمند دلش رو بهش خوش کرده بود تعطیل شه و به وزارت خونه ی فلان که به ظاهر قشر زحمت کش مملکت اونجا جمع شدن و مشغول به کارن اضافه شه تا گردنشون کلف تر شه . ( اینجا میشه فهمید که منظور از کاخ نشینی و کوخ نشینی تو حرفای امام خمینی چی بود ، اینجا میشه فهمید یعنی چی وقتی میگن پزpoz عالی ، جیب خالی !!! )

یادمه تو مدرسه معلممون موضوع انشا داده بود که : " روزی که کارت سوخت بیاید ... " یکی از بچه ها تکمیلش کرده بود که : " تعداد اتوبوس ها زیاد میشود و ما مجبور نیستیم ساعتها از عمر چون آب طلایمان را در ایستگاههای اتوبوس بگذرانیم یا با ماشین شخصی هوای شهر را آلوده کنیم ، مترو ها با سیستم مدرن و بدون خرابی در طونل ها راه می افتند ، با گران شدن کرایه ها و آمدن کارت سوخت ، آرامش به خانه و کاشانه ی ما می آید ... " حالا بعد از گذشت سالها همین موضوع رو به بچه ی همسایمون داده بودن و نوشته بود : " کارت سوخت یعنی آینده ی تحصیلی من ، اما پدرم چون کارمندی است که هنوز وام خودرو دریافت نکرده پس کارت هم ندارد ، اتوبوس هم 4 ساعت بعد از زنگ مدرسه می آید و اگر بیاید در فشار جمعیت جیبم را که همش به اندازه ی بلیت مترو درونش پول بود را میزنند و همانطور که عذاب شب اول قبر را برایم یاد آور میشوند با هزاران امید دم در مترو پیاده میشوم و آنجا نوشته است " تا اطلاع ثانوی به دلیل تعمیرات ، از این ایستگاه قطار اعزام نمیشود " و من مجبورم بقیه ی راه را پیاده طی طریق کنم و به ارزش والای هوای تهران و اهمیتش برای سلامتی فکر کنم . خدایا این خوشی را از ملت ایران نگیر..... "

آهااااااای نماینده ای که تا دیشب شلوار مامان دوز با دوخت صداقت و مردونگی پات بود ، با رأی من هستش که امشب با کت شلوار 200 هزار تومنی هم خوابت نمیبره ، حواست هست ؟