سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوسه های خدا

دوشنبه 91/4/26 1:11 صبح| | نظر

تق تق تق

بوی نم باران می آید و باز هم مرا به دامن خاطره ها میکشاندم . گویی آرامشی یکباره نجوا میکند در درون من . تق تق تق

یاد خانه قدیمی بخیر . حیاطی با دیوار های سیمانی و آجرهای سرخ رنگ که رگه های باران بر دیوارش نقاشی شده است گویا .

بوی نم را میشنوی ؟ آرامش در رگ هایم جاری شد . تق تق تق

راستی خانه ی آرزو هامان یک آشپزخانه ی داشت که همه اش دسترنج پدر و مادر بود . خشت خشت این خانه اصلن بوی باران دارد . خیس از قطره های اشک مادر . خیس از باران عشق پدر .

و خدا گویی هر بهار مارا میبوسید در بالای سقف خانه ی مان.

و امشب من غرق در بوسه های خدا یاد تق تق باران بر سقف آشپزخانه ی خانه ی آرزوهایم گشته ام . و امشب گویی من در آغوش خدا . و امشب گویی....

عجب حال غریبی دارد این دل ...

نمیدانم غرق در بوسه های خدا چون خورد بچه ها شادی سر دهم و فریاد بزنم یا به یاد خاطراتم آواز بخوانم و اشک هایم را غرق در باران پنهان کنم....

اما میدانم که این باران همان پنجره ی رحمت الهی ست .... در این حر گرمای تیر ماه این چگونه بارانی است الاه من .... ؟

یادش بخیر..... یادش به خیر خانه ی مان و حیاط کوچکش . یادش بخیر ترکیب بوی نم باران و عطر دل انگیز برگ درخت نارنج و لیمو ...... یادش به خیر این همه دیوار نبود برای زندانی شدن .... یادش به خیر رها میشدم زیر چتر بازان و همیشه و تنها بهترین لالایی را میدویدم زیر باران از صدای خدا بشنوم .

این روزها چقدر دلگیر شده است شهرمان ..... انقدر آپارتمان هست که دیگر بغض حتی اجازه ندارد از پنجره های بسته ی گلویت هم بیرون بی آید . چه برسد که باران پنهانش کند .

هان ای پنجره های بلند دور شوید از سینه کِشِ چشمانم ..... اینجا انسانی در قفس ستون های بلند دارد می میرد...... هان ای دیوارهای زمخت ، رو بگیرید از پرنده ی نگاهم که چنین زنجیر شده است .... قلب من درد می آید . میشنوید ؟ تق تق تق ...... من حیاط و نم باران را میخواهم . من عظر شب بو ها را میخواهم ..... هان ای دیوار های بلند ... اینجا پرنده ای از ملکوت جا مانده است ... نبار ای ابر .... نکوب ای رعد.... اینجا من حسرتم می آید به شوق پرواز کودکی ام..... اینجا هوا به من فخر میفروشد برای آزادی اش .....

اینجا.......

مرغ ملکوت