سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیر آمدم آیا ... ؟

یکشنبه 85/12/6 7:43 عصر| | نظر

میروند و پشت سرشان را نگاه نمیکنند

رفتند و جایشان را به ملایک ندادند ، آنها که دادند به شرط سبوحٌ  قدوس بخشیدند ،

عبور کردند و ندیدندم ، عبورشان عطر دل میداد .

دلهاشان آسمانی ، سراغ از مقصدشان گرفتم گفتند از نور ، به کجا  ره میبرید که به صاحبان راه مجال خوش آمد نمیدهید ؟ گفتند به نور ...

از نور به نور ......  و چه زیرکانه طی طریق میکنند اینان .

سرگرم استشمام عطر حضورشان بودیم ، عادت داده بودند که تا پاسی از شب گوش دلمان را به یا حق گفتنشان جلا و نوازش دهیم ، گفتند و مدهوش کردند این خلق خدا را ،

گفتند و عاشق شدند ، گفتند و گفتند تا حقانیت حدیث " من طلبنی وجدنی " را برایمان روشن نمایند ، اما مدهوش بودیم در آن دم و آنگه که چشم گشودیم ، این عشقبازیها به اوج خود رسیده بود و ما جا مانده بودیم ، او حقانیت را برایمان روشن ساخت و رفت و ملایک را ببین بر جای پایش بوسه میزنند ، هنگام رفتن ، که نمیدانم چگونه پرواز را یاد گرفته بود ، فریاد زد : " من عشقته قتلته  "

                                                      یا محمد و علی