بنّای درون
جمعه 90/5/21 12:22 عصر| | نظر
ساعت حدودا 5 بعد از ظهر پنجشنبه 20 مرداد 1390
نشستم اینجا دارم نت گردی میکنم . فارغ از تمام خیالات و مشکلات زندگی . فارغ از تمام خاطرات خوب و شیرین .
پایم را روی میز پذیرایی دراز کردم و با لپ تاپ خودم که الان روی پایم هست در دنیای مجازی غرقم .
دارد موسیقی پخش میشود : همه چی آرومه من چقدر خوشبختم........
همه چی آروم و راکد عین دریاهای عصر یخبندان . به دور از هیجانات زندگی و به دور از صدای وز وز دستگاه های برش که از صبح از ساخت و ساز های اطراف می آید .
بلند میشوم و به پنجره نگاه میکنم . کارگر دارد طبق معمول در 1 متری پنجره روی ساختمان رو به رویی کار میکند . دلم برایش میسوزد . آفتاب به رویش افتاده و احتمالن روزه است . ایرانی الاصل هست گویا . کاش میشد برایش آب میبردم و میوه اما رمضان است . راستی شاید روزه نیست . الله اعلم .
برمیگردم سر کامپیوترم ...... همه چی آرومه من چقدر خوشبختم.......
یکهو ساختمان شروع میکند به لرزیدن ، یکهو یکی بلند فریاد میزند یاااااااااا اباالفضل ..... و دیگر همه چی آروم نیست
تنم از هیبت یا اباالفضلش میلرزد انگار .
پنجره باز است . بنا دیگر عرق نمیریزد زیر آفتاب . هنوز میلرزد دست و پایم . طبقه چهارم به پشت بام نزدیک است . بدو بدو میروم ببینم چه خبر شده . همش دعا میکنم در دل که کاش همه چی آرام باشد . کاش کارگر زنده باشد . کاش باز هم ......
اه 5 طبقه فاصله و یک عالمه میله ی داربست زیاد است برای تشخیص زنده بودن و سلامتی تو
خدایا زبانم بند امده . چرا همه چی آروم نیست ؟
همه دوره کردند بنا را . به اورژانس زنگ زدند . بنا نیم تنه بالایی اش را چرخاند رو به آسمان و آه کشید از درد . زنده بود . زیر لب میگفتم یا من اسمه دوا و ذکره شفا...... زنده است و چقدر تنم خیس عرق شد یکهو . گویی شُک به من وارد شده .
همه دارند بالا را نگاه میکنند . من را هم میبینند . و میگویند با هم از فاصله ی ساختمان تا زمین
تو به معجزه اعتقاد داری ؟ معجزه بنا و مالک نمیشناسد که . معجزه اگر بخواهد بشود برای بنا هم میشود . و شد . گردنش را بستند روی تخت گذاشتند و بردند . و همه اینها 10 دقیقه طول کشید .
داشتم فکر میکردم بنا هم الان با خودش میگوید همه چی آرومه آیا ؟ داشتم فکر میکردم بنا هنوز خوش بخت هست آیا ؟
داشتم فکر میکردم چند تا از این بنا ها شده اند خشت و آجر این ساختمان ها تا من راحت باشم و الان خانواده او نان شب نخورد .
داشتم فکر میکردم چقدر توی دنیا ساخت و ساز میکنیم و بالا میرویم . خشت روی خشت میگذاریم و بالا میرویم . و یک سری را مثل این بنا بدون ایمنی رها میکنیم . اصلن کار های اصولی میکنیم یا ظاهرا فقط میسازیم ؟ راستی بنا های درون اگر سقوط کنند مسئولش کیست ؟ آیا اونوقت من باز هم خوشبختم ؟ باز هم همه چی آرومه ؟
معجزه اما همیشه هست حتی برای بنّا.......یا ابالفضل