قافله نور
پنج شنبه 91/9/23 9:2 عصر| | نظر
بسم رب الحسین
سلام بر کاروان عشق . سلام بر خدای عشق . سلام بر ضریح عشق . سلام بر مسیر عشق و سلام بر استاد مدرسه ی عشق ، حسیـــــــــــــــــــــــــــن (ع ) .
اینجا بوی عود و عنبر می آید . اینجا همه کار و زندگی را رها کرده اند تا از قافله عقب نمانند . اینجا ..... اینجا محشر است گویا . و تو لبیک یا حسین از زبانت نمی افتد . اینجا هر کسی برای خودش مجنون شده است و گویی چشم به پیراهن یوسف دوخته است که عطری از لیلا را دارد ....
دل که در تب و تاب افتاده ، از روضه خوانی مادر زینب به شور و شین است ، اینجا زمین فخر میفروشد به آسمان ، اینجا همه اسپند دود میکنند . اینجا قربانی میدهند برای استقبال . اینجا مادری دارد آرام اشک میریزد . اینجا فوج فوج دسته های عزاداری بر سر و سینه خود میزنن و میدوند از پی جانان . اینجا عاشورا به پا شده است . کل عرضٍ کربلا شده است . اینجا ...... اینجا پسرکی را میبینم که از دیشب امده است تا نگویند که تو کودکی و نمیتوانی سرباز باشی . اینجا دارند کربلایی راه می اندازند . اینجا ..... اینجا ایران است . اینجا دیار مردمانی است که میخواهند فدایی ماه شوند . اینجا چند روزی است که بوی کربلا گرفته است . اینجا دارند خون به دل وهابیون و وهابی منش های دین به دنیا فروش میکنند .
اینجا قافله ای دارند با پای پیاده ، ضریح نور را همراهی میکنند ....
عشاقی از تبار سلمان ، دارند لبیک میگویند به هل من ناصر ینصرنی .....
آقاجان اینان همه دلداده ی شمایند . جوانی ام به فدایت ، اینان که با ضریح تو این چنین مست جانان شده اند ، اگر تو بودی چه ها میکردند .... سرو جان را فدایت میکردند .
آقای جان ضریح جدیدت مبارک ...
خوب شد که همسایه ی ما شدی و آرمه ی جان پیرزنی شدی که عمری است در آرزوی دیدارت سوی چشمانش را از دست داده است ....
آقاجان اشک ها دخیل این ضریح متبرک شده اند . دل زمین دارد از سنگینی بغض ها میلرزد .
تا جنون
فاصله ای نیست
از اینجا که منم