تنفس ممنوع
چهارشنبه 86/8/2 10:41 صبح| یا علی گفتیم و ... | نظر
به کوی معرفت که رسیدید ، یادی از بی معرفتی دنیا و مردمانش کنید .
اینجا همه مرده اند ، بوی تعفن و ماندگی را میشنوی ؟ اگر بمانی طاعون زده میشوی .
پس گذر کن .....
اما ، نه ، بمان . کمی انتظار شاید دنیای مردگان را بیدار کند .
هر چند ماندن ، گاهی از تو ، حشره ای میسازد که نمیداند با پاره کردن پیله اش ، آینده اش پرواز است .و خود را محبوس و ، و به دام مرگ میکشاند . ....
اما ، همینقدر باید بداند ، زندگی در سه کلمه است : تخم ، پیله ، پرواز
و سپس رها در همین دنیای مردگان .
اخراجی 2
چهارشنبه 86/8/2 10:36 صبح| یا علی گفتیم و ... | نظر
نمیدانم زندگی را با افراط آغاز کردم یا با تفریط . با عشق نگاه کردم یا بغض و کینه . اصلا چشمانم میدید ، یا گمان و خیالی بیش نبود !!!
هنگام گذر از هزار توی خیال شیرین زندگی ، به دیدن عادت کرده بودم . میدیدم و فریاد حضور سر میدادم اما بی حضور عبور میکردم .
به راه و نشانه های راهنما اعتماد داشتم و طی طریق میردم اما به ناگاه در جاده ی بیستم به سه راهیه انتخاب رسیدم .
سه راهیه شک و یقین . سه راهیه انتخاب و تشخیص مرگ و زندگی .
ای کاش از ابتدای راه ، انتخاب را برایم می آموختند که امروز چون دیوانگان ، دچار آشوب تفکرات موهوم نمیشدم .
شنیده بودم خدا یکیست ، میدانستم مردان و زنان حق گو همه خالصند و بی ریا . شهادت را هنر بزرگ مردمان میدانستم . اعتبار و اعتماد را از آموزه های گذشتگان ، آویزه ی گوش کرده بودم . اما حال در این ورطه ی تصمیم گیری که مجبور به تفکر شده ام ، منافات گوش و چشم را میبینم . گوشها چیزی شنیدند که چشمان ندیدندش و به حکم صلب اختیار کودک نوپا ، هر جا دوگانگی دید ، کور و نبینا شد ، به نابیناییم رنگ و جلا دادند و رشن دل خطابم کردند .
اما حال که دیده دیده از هم میگشایم ، ترکه میخورم ، حال دیگر روشن دل نیستم . حال سنگینی نگاه ها را حس میکنم . حال یک اخراجیم .
میخواهم یک اخراجی باقی بمانم اما به عالم برنامه ریزی شده و مشق شده ای که پر از تاریکی بود باز نگردم . به نور میروم . آنجایی که معنای واقعی دو رکعت عاشقی را در منتهایش ، بر دیوار یقین نقش کرده اند .
اخراجی 1
چهارشنبه 86/8/2 10:27 صبح| یا علی گفتیم و ... | نظر
دقیقاً وقتی داشتم به اوج میرسیدم ، زدن ساقه هامو زخمی کردن . گفتنیا آسمون یا زمین .
نه از زمین خوشم میومد ، نه انقدر قد کشیده بودم که به آسمون برسم .
خوردم زمین
سرم شکست
درد کشیدم
رفتم کما
اما هیچکدوم از اونایی که به خاک دعوتم کردن ، به دادم نرسید .
میخوام حالا که به خاک افتادم ، عین روز اولی که زاده شدم و نمیدونستم دین و مذهب چیه ، یه اخراجی شم .
میخوام با مسیحیت و زرتشت و ... شروع کنم .
میدونم این عین شرک هستش . اما یا تو تاریکی میمیرم ، یا راه رو پیدا میکنم .
میخوام بدونم خدا کیه ؟ من کیم ؟ چرا بودن ؟ چرا نبودن ؟.....
اسکرینی به نام دنیا :
چهارشنبه 86/8/2 10:6 صبح| یا علی گفتیم و ... | نظر
اینجا مثل اسکرین سیور کامپیوتره . قشنگه اما دووم نداره. تا دست تکون میدی ، میبینی که همش واسه ظاهر سازی بوده . اما در عین حال که از دستش میدی ف اگه فقط ظاهر بین نباشی ، درس بزرگی ازش میگیری .
این اسکرین رنگی ، پشتش یه برنامه نویس قدر رو میبینی . کسی که به فکر سلامت و دووم حیات کامپیوتر ما بوده . یه خلاق ماهر که میدونسیت اگه ما پای کامپیوتر زندگیمون نباشیم به مانیتورش ضربه میخوره . دیگه اون زندگی ، بی مانیتور به درد نمیخوره . پس اسکرین رو برنامه ریزی کرد که تو غفلت ما ، زندگیمون مختل نشه .
من به این داستان اسکرین ، خیلی فکر کردم ، حالا از تومیپرسم ، به نظرت این اسکرین دنیای دنی ، واسه زندگی ما واقعا مفید بوده ؟
یا محمد و یا علی
من اومدددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددم
یکشنبه 86/7/22 9:42 صبح| یا علی گفتیم و ... | نظر
سلام رفقا ....
ای بابا چرا چپ چپ نگام میکنین ؟ خوب به دلایلی که یکیشو همتون میدونین نتونستم به روز کنم . همه میدونن که به ناحق بنده از نت محروم شده بودم و اتاقمو در نبودم ( اردوی قم ) طی یک عمل ناجوانمردانه ی اسباب کشی غصب (قصب ، غسب ، یا هر چیز دیگه که دیکتش درسته ) کرده بودن . (البته الانم با کمال احترامات ، محض ریا باید به اطلاع برسونم که Jast for you دزدکی کانکت شدم به کسی نگین ).
بگذریم . تو این مدت دوستانم رو خوب شناختم و عزیزان خیلی بهم لطف داشتن . عنایت داشته باشین :
1- یه سریا دلشون برام یه ریزه شده بود و شب و روز کارشون شده بود اشک و ناله (قربون مرامتون رفقا_ به قول حاج آقا پناهیان )
2- یه سری از رفقا خون به دل ما کردن ( بازم محض ریا : بس که غمخواری کردیم روزمون باطل شد )
3- یه سری من جمله آقایان ... و ... گویا واسه ما دست به دعا برداشته بودن شبای احیا که خدا شفامون رو بده و کلی هم پیشنهاد دادن که چه کنیم تا نسخمون تکمیل شه .
4- بعضی هم هی پی ام ( فارسی را پاس بداریم : پیامک اینترنتی ) میدادن که فلانی مگه اردو بهتون بد گذشت که به روز نکردین و نظر ندادین . یکی نبود به این بندگان خدا بگه آقا چهار دیواری اختیاری نمیخوام به روز کنم . شما نظر و پیشنهادتون متین و ارزشمند و باعث ترقی ماست اما 1 بار 2 بار 3...50....60....نه 100 بار مومن خدا . بعد از 3 بار شرعا وظیفه ای بر دوش شما نیست . حله ؟
5- آها راستی یکی از دوستان التماس دعا داشت که تو وبلاگ مطرح کنم که سنشون داره میره بالا و بالاخره قراره مزدوج بشن . اگه اسم و آدرس خواستین باید بگم به الیاس معروفن . شرمنده به دلایل امنیتی نمیتونم آمار دقیق بدم . ( ما بیان کردیم دیگه شما دوست عزیز موندی رو دستمون به بنده مربوط نیست مشکل خودتونه )
6- یه سری هم که چش دیدن منه پیر بابا رو نداشتن ، در قالب الیاس ( این الیاس با الیاس بالایی که گفتم فرق داره هااااا ) ظاهر میشدن و میگفتن تو مردنی هستی و عمرا زنده بمونی و باید به خانم ... اطلاع بدیم که وبلاگ زنده یاد 2 رو شروع کنن . اما به کوری چشم کامرانی نما ها ( تو یه وجب خاک ) ما زنده ایم و نفس میکشیم و به روز میکنیم .
7- ...... دیگه خسته شدم . حال کنین چه رفقای پر محبت و با احساسی دارم .
حالا بعد قرن و بوقی اومدم بگم عیدتون مبارک . حلالم کنین . الهی بمیرم چقدر دوری من فشار روحی بهتون آورده . چرا چشاتون گود افتاده ؟
راستی یه چی بگم تا یادم نرفته ، به جون .... به جون .... نمیدونم خودتون واسه قسم ، جای خالی را با کلمه مناسب پر کنین . ولی اگه نظر ندین دیگه عمرا به روز نمیکنم . اون عکس هم کار خودمه ها واسه این که از دلتون در بیارم .
دعا یادتون نره
یا محمد و یا علی